پروین صالحی
موضوع
سکوت سازمانی
دانشجو
پروین صالحی
کارشناسی ارشد مدیریت بازرگانی
بهار 94
فهرست مطالب
۵- انگیزههای سکوت و صدای سازمانی
۶- عوامل موثر بر رفتار سکوت کارکنان
۷-رابطه رفتار سکوت کارکنان با نگرش های شغلی
۲-۱-۸-سبک رهبری مدیر (بیماری مدیر ارشد)
۴-۱-۸- درجهای از تفاوتهای جمعیت شناختی مابین کارکنان و مدیران عالی
۵-۱-۸-ایجاد جو بی اعتمادی و سوء ظن در سازمان
۲-۲-۸- سیاستها و ساختار های سازمانی
۳-۲-۸- فقدان مکانیزم بازخورد از پایین به بالا
۲-۴-۸-بی اعتمادی و بدبینی به مدیر
در دنیای پیچیده و متغیر امروزی که رقابت بسیار زیادی بین جوامع مختلف در راستای دستیابی به جدیدترین فنآوریها، با صرفه ترین منابع و مجرب ترین نیروهای انسانی وجود دارد، منابع انسانی و بالاخص افراد خلاق، نوآور، کارآفرین و صاحبان اندیشههای نو به مثابه با ارزش ترین سرمایههای سازمانی هستند. ساختارهای سازمانی جدید رو به تغییر نهاده و سازمانها و منابع انسانی شان تحت تاثیر تهدیدهای مختلفی قرار گرفتهاند که از آن جمله میتوان به پدیده ” سکوت سازمانی” اشاره نمود. اگر بر دهان کارکنان مهر سکوت زده شود، موتور مولد دانش سازمانی از کار خواهد ایستاد. وقتی نیروی انسانی به عنوان مهم ترین سرمایه سازمانی سکوت نماید مدیریت خطر بزرگی را باید احساس کند. در این جا ضمن شناسایی مفهوم سکوت سازمانی و دلایل مختلف آن، به شناسایی ابعاد و مولفههای آن و تاثیر نگرش های شغلی بر آن پرداخته میشود.
1- مقدمه
بهره وری و توسعه هر سازمانی تا حد زیادی به کاربرد صحیح منابع انسانی در سازمان وابسته است. سازمانها به طور فزایندهای از کارکنان خود تقاضا دارند که نوآور بوده، به اظهار نظر پرداخته و به دلیل رقابت هر چه بیشتر، انتظارات بالاتر مشتریان و تمرکز بیشتر بر کیفیت که نشان دهنده دنیای در حال تغییر است، احساس مسئولیت داشته باشند. سازمانها برای حفظ بقای خود نیازمند افرادی هستند که نسبت به چالشهای محیطی پاسخگو بوده، از تسهیم اطلاعات و دانش هراس نداشته باشند و بر اعتقادات خود و تیمشان پایبند باشند.
مدیران در ارتباط با مسائل گوناگون سعی در کنترل مداوم کارکنان خود دارند. تصور آنها این است که وقتی شخصی در یک محل استخدام میشود باید تمام شرایط آن سازمان را بپذیرد. بعضی از مدیران بر روی این مساله که رضایت کارکنان را میتوان از طریق پاداش و ترغیب به انجام کار افزایش داد، پافشاری میکنند. شاید تصورشان فقط این است که کارکنان، زیر دستان آنها هستند و باید دستورات آنها را بپذیرند. اگر چه امروزه به دلیل اینکه کارکنان زیر فشار مالی زیادی هستند بیشتر توجه و تمایل آنها به مسائل اقتصادی کار است، ولی به تدریج کارکنان علاقمند به انجام کارهای با مفهوم و خواهان استقلال شغلی بیشتری در کار خود هستند، تا بدین طریق احساس ارزشمندی به آنها دست دهد و اگر با موانعی در زمینه خواستههای شغلی خود روبرو شوند یا بعبارتی از طرف مدیران تحویل گرفته نشوند، دچار سرخوردگی های شغلی و گوشه گیری در سازمان خود خواهند شد کهاین امر به نوبه خود منجر به پدیدههایی مثل سکوت سازمانی و رکود سازمانی میشود. موریسون و میلیکن[1] ذکر میکنند که سکوت به یک نیروی قدرتمند در سازمانها تبدیل شده است؛ اما بررسی و پژوهش جدی درباره آن انجام نگرفته است. موریسن و میلیکن این مفهوم را معرفی کرده و نشان میدهند که سکوت سازمانی پدیده اجتماعی است که در سطح سازمانی به وجود میآید و توسط بسیاری از ویژگی های سازمانی تحت تاثیر قرار می گیرد. این ویژگی های سازمانی شامل فرآیندهای تصمیمگیری، مدیریت، فرهنگ و ادراکات کارکنان از عوامل موثر بر رفتار سکوت است.
[1] Frances Milliken &
۲-بیان مساله
سکوت سازمانی میتواند اثرات مضری را بر فرآیند تصمیمگیری و تغییر داشته باشد. این امر توسط ممانعت و جلوگیری از ارائه بدیل های متفاوت، بازخورد منفی و یا اطلاعات صحیح ایجاد میشود. موریسون و میلیکن[1] نشان میدهند که سکوت، پیامد عقاید و نگرش های مدیر می باشد. ترس مدیر از بازخورد منفی، باور های ضمنی مدیر در مورد ماهیت انسان بر این اساس که افراد طبیعتا تنبل هستند، ویژگیهای خاص مدیران همچون سابقه مالی یا فرهنگ سازمانی منجر بهایجاد و توسعه سکوت در سازمانها میشود. آنها همچنین نشان دادند که نتایج سکوت سازمانی میتواند شامل ناسازگاری شناخته شده و بنابراین انگیزش، تعهد و رضایت شغلی پایین است. سکوت سازمانی، با محدود کردن اثربخشی تصمیمگیریهای سازمانی و فرآیندهای تغییر در ارتباط است. مشکلی که هم اکنون گریبانگیر سازمانهاست، آن است که بیشتر سازمانها از اظهار نظر خیلی کم کارکنان ناراحتند. در چنین شرایطی کیفیت تصمیمگیری و انجام تغییر، کاهش می یابد. همچنین سکوت سازمانی به وسیله ممانعت از بازخورد منفی مانع تغییرات و توسعه سازمانی موثر میشود، از این رو سازمان توانایی بررسی و تصحیح خطاها را ندارد. بنابراین بدون بازخوردهای منفی، خطاها بیشتر شده و حتی شدیدتر می شوند. به دلیل آنکه فعالیتهای اصلاحی در زمان ضرورت انجام نمی گیرند پس میتوان گفت موضوع سکوت سازمانی و یافتن راههای رفع آن از اهمیت شایانی در مباحث سازمانی معاصر برخوردار است و توجه جدی مدیران سازمان را می طلبد. جو سکوت میتواند بر توانایی سازمان در جهت کشف خطاها و یادگیری تاثیر بگذارد. بنابراین، اثربخشی سازمانی بطور منفی تحت تاثیر قرار می گیرد. سکوت کارکنان همچنین میتواند ایجاد کننده استرس، بدبینی، عدم رضایت و عقب نشینی در کارکنان گردد.
۳-مبانی نظری پژوهش
از آنجا که رفتار سازمانی نوین با پیچیدگی هایی روزافزون مواجه است، آشنایی بیشتر مدیران و کارکنان سازمانها با این پیچیدگی ها و شناختن راههای مناسب برای مقابله با آنها ضروری است. باید توجه داشت که محیط همواره با بی رحمی تمام در میان رقبای موجود در یک زمینه کاری خاص، دست به گزینش می زند و مواردی که نتوانند به خواستههای محیطی پاسخ بهتری بدهند و اعتماد محیط کاری خود را جلب نمایند حکم خروج را از چرخه رقابت امضا میکنند. در بسیاری از سازمانهای معاصر، کارکنان از ارائه نظرات و نگرانی هایشان در مورد مشکلات سازمانی امتناع می ورزند کهاین پدیده جمعی سازمانی را سکوت سازمانی مینامیم و شایسته است که مورد توجه جدی محققان قرار گیرد. زمانی که یک سیستم جو سکوت را تقویت می کند، دیدگاهها، عقیدهها و ترجیحات متنوع و اهدافی که در سازمان وجود دارند احتمالا مشوق اظهار نظر نخواهند بود؛ از این رو چنین سیستمی وارد فرآیندی میشود که نخواهد توانست اهداف خود را به طور مناسب تحقق ببخشد و به دنبال تلاش برای یادگیری از تجربیات نیست. در حقیقت چنین سیستمی در راهی گرفتار میگردد که اثرات منفی سکوت بر تصمیمگیری سازمانی و فرآیندهای تغییر در آن تقویت خواهد شد. موریسن و میلیکن در مفهوم سکوت نشان میدهند:” سکوت سازمانی یک پدیده ساختار یافته اجتماعی می باشد که در یک سطح سازمانی ایجاد شده است و ویژگیهای سازمانی زیادی بر آن تاثیر گذار است”. این ویژگی های سازمانی همچون فرآیندهای تصمیمگیری، مدیریت و یا فرهنگ به تعریف رفتار سکوت برای هر کارمند بر اساس چگونگی درک آن می انجامد. موریسن و میلیکن بیان میکنند هنگامی که بیشتر اعضای یک سازمان درباره موضوعات و مسائل سازمانی ساکت بمانند، سکوت به یک رفتار گروهی تبدیل میشود کهاین پدیده را ” سکوت سازمانی ” می نامند. بر طبق نظر موریسن و میلیکن سکوت سازمانی” احساس بی ارزش بودن، درک فقدان کنترل و ناسازگاری شناختی” را بوجود می آورد که منجر به کاهش انگیزش، تعهد و رضایت شغلی پایین میگردد. هنریکسن و دایتون[2]، سکوت سازمانی را بعنوان یک پدیده دسته جمعی تعریف میکنند که افراد مشارکت بسیار کمی را در واکنش به مسائل و مشکلاتی که سازمان با آن روبرو میشود از خود نشان میدهند. ون داین و همکاران[3]، سکوت سازمانی را به عنوان یک رفتار سازمانی بهاین ترتیب تعریف کردهاند: ” خودداری آگاهانه از اظهار ایدهها، اطلاعات و عقاید مرتبط با کار.” آرجریس[4] استدلال می کند که هنجارهای قدرتمند و رویههای تدافعی در سازمان وجود دارد که اغلب مانع از گفتن احساسات یا دانستهها از سوی افراد میشود. زمانی که فرهنگ سکوت در بین اعضای سازمان وجود دارد، آنها به یک تناقض آشکار گرفتار می شوند به طوریکه اغلب کارکنان در مورد حقیقت موضوعات و مسائل درون سازمانی آگاهی دارند اما جرأت ابراز حقیقت را به مدیر یا سرپرستشان ندارند.
۴-سیر تطور سکوت سازمانی
موج اول
موج دوم
موج سوم
۵- انگیزههای سکوت و صدای سازمانی[5]
۱- رفتار دیگر خواهانه(Other Oriented) ؛ که اساس این رفتار همکاری است.
۲- رفتار خود حفاظتی(Self-Protective) ؛ که اساس این رفتار مبتنی بر ترس است.
۳- رفتار عدم مشارکت (Disengaged) ؛ که اساس این رفتار کناره گیری است.
رفتار دیگر خواهانه باعث ایجاد نوعی سکوت بنام ” نوع دوستانه” میگردد که سکوت به دلیل همکاری با سایرین است. رفتار خود حفاظتی سبب ایجاد ” سکوت تدافعی ” میشود که سکوت و نگفتن حقایق به دلیل ترس و حمایت از خود است. و در نهایت رفتار عدم مشارکت ” سکوت مطیعانه” را ایجاد خواهد کرد که نوعی از سکوت به دلیل خودکارآمدی پایین است.
۶- عوامل موثر بر رفتار سکوت کارکنان
زمانی کهایدئولوژی رایج در یک سازمان عدم اظهار نظر است: ۱-کارکنان خود سر هستند ۲-مدیریت بهترین ها را می داند و ۳-مخالفت نامطلوب می باشد. به دنبال آن مدیریت نیز ساختارها و سیاستهایی را اعمال خواهد کرد که جریان قبلی را تسهیل خواهد نمود و این تمایل، میل مدیران برای جلوگیری از هر نوع تهدید و یا بازخورد را تقویت خواهد کرد. دو ویژگی ساختاری مشترک در سازمانها که بوسیله آن باورها بوجود آمده است؛ تمرکز در تصمیمگیری و فقدان مکانیزمهای بازخورد رسمی رو به بالا هستند. بنابراین اگر باور رایج در سازمان آن است که کارکنان باید فرصت طلب باشند و هیچ دانش معتبری در مورد مصلحت سازمان ندارند، پس برای مدیران مطلوب است که آنها را در فرآیند تصمیمگیری شرکت ندهند. دور نگهداشتن کارکنان از تصمیمگیری همچنین راهی برای جلوگیری از آرای مخالف و بازخورد منفی است و نتیجهاین امر عدم ابراز مخالفت و ترس از بازخورد است. اگر چه ممکن است در ظاهر به تصمیمگیری مشارکتی اهمیت داده شود ولی در حقیقت تصمیمگیری اصلی در مراتب بالای سازمان انجام میشود. وقتی که ساختار باورهای ضمنی مدیریت ارشد آن است که کارکنان خودسر هستند، مدیریت بهترین را می داند و مخالفت نامطلوب است، مدیران سازمان، ورودی ها را از زیر دستان رد کرده و تقاضای کمتری از آنها خواهند داشت. با توجه بهاینکه تنها مدیران ارشد اختیار دارندکه ساختارها و خط مشی های موثر در سکوت سازمانی را تعیین کنند، بنابراین مدیران در تمام سطوح در روش های روزمره ارتباطات رو به بالا را منع میکنند. این بدان معناست که کارکنان اشارههایی را درمورد امنیت اظهار نظر خود، هم از جانب مدیران عالی و هم از جانب سرپرستان بدون واسطه دریافت خواهند کرد. زمانی که نشانههای دریافت شده از ردههای بالا نشان میدهند که سازمان برای ورودی کارکنان مهیا نیست، نگرشهای مدیران ارشد به سمت پایین سرازیر شده و رفتار مدیران میانی را تحت تاثیر قرار می دهد. حتی مدیران میانی که واقعا در عقاید ضمنی مدیریت ارشد مشترک نیستند نیز ممکن است تشویق به سکوت شوند. با تشخیص اینکه مدیریت ارشد مخالفتها و یا بازخورد منفی را دوست ندارد، مدیران میانی میتوانند اطلاعات معین را قبل از طی جریان رو به بالای اطلاعات از زیر دستان به دست آورند. اگر مدیر یک بخش، ارتباطات رو به بالا را تشویق نکرده و بطور خصومت آمیزی به آن واکنش نشان دهد، کارکنان آن بخش، تمایل به اظهار عقاید خود را نسبت به سیاستها و روشهای سازمان، از دست میدهند، از این رو سکوت گستردهای در سطوح بخشی به وجود خواهد آمد.
۷-رابطه رفتار سکوت کارکنان با نگرش های شغلی
اگر چه نظریه پردازان، تعهد سازمانی، رضایت شغلی یا عدم رضایت شغلی را به عنوان پیش بینی کنندهها یا عوامل اظهارنظر و سکوت بیان می کنند ولی برعکس موریسون و میلیکن بر این متغیرها به عنوان پیامدهای سکوت سازمانی تأکید دارند. موریسون و میلیکن نشان می دهند که سکوت سازمانی منجر به ناهماهنگی شناختی در میان سایر متغیرها شده، بنابراین انگیزش، رضایت و تعهد پایین تری در پی خواهد داشت. خصوصاً گواه نیرومندی در حمایت از عکس العمل منفی مدیران عالی و سرپرستان ارشد برای بازخورد منفی وجود دارد که مانع از آن شده یا آن را به تأخیر انداخته و یا تحریف می کند. محققان ترس از بازخورد را در میان مدیرانی که می خواهند از شرم و تهدید و احساس عدم صلاحیت خود جلوگیری کنند، تجزیه و تحلیل کردهاند و پی بردهاند که بدین منظور مدیران برای تصمیم گیری خود، زیردستان و اعتبار و صحت بازخورد آنها را زیر سؤال می برند. در نتیجه مدیران به تقسیم اشتباهات خود راضی شده و از همسالان و زیردستان خود کمک می طلبند و این احتمال را که شاید راه حل شخص دیگری مشکل گشا باشد قبول می کنند. این عکس العمل ها به گسترش جو سکوت کمک می کند، در ادبیات موجود نیز موارد بسیاری را می بینیم که هزینه بالای فقدان آشکاری، توضیح داده شده است.
اگرچه مدیران و سرپرستان به نقش و وظیفه خود تعهد دارند، ولی احساس می کنند که به وسیله چشم انداز بررسی نقش، مسئولیت و عملکرد آنها تهدید می شود. آن ها احساس نیاز به دفاع می کنند و ترس از این دارند که عملکرد آن ها همیشه صحیح نبوده و حقوقشان رضایت بخش نباشد. در نتیجه، در هر مشکلی غیر خود را مقصر تلقی کرده و ذکر اظهارات منفی در رفتار زیردستان خود و اهداف نامشخص و بی کفایتی سازمان را ترجیح می دهند.این نوع رفتار جو سکوتی را به وجود می آورد که در آن کارکنان نمی توانند موقع جریمه شدن به طور مستقیم و غیر مستقیم در قبال اشتباهات خود، به مدیران خود اعتماد کنند. سکوت سازمانی موجب احساس بی ارزشی، فقدان کنترل و ناهماهنگی شناختی می شود که به انگیزش و تعهد پایین منتهی میشود. به طور کلی سازمان هایی که دارای فرهنگ قوی و توانمند هستند، کارکنان آنها نسبت به ارزش ها و اهداف سازمانی احساس تعهد و مسئولیت می کنند. منظور از تعهد سازمانی، پیوند و وابستگی روانی به سازمان است که در آن احساس درگیر بودن شغلی، وفاداری و باور به ارزشهای سازمانی جای دارد. تعهد سازمانی از برداشت کارکنان از عدالت رویه ای و عدالت توزیعی درون سازمان متأثر است. هنگامی که آنان نتیجه کار خود را عادلانه ببینند، تمایل بیشتری دارند در مبادلات اجتماعی که فراتر از انتظارات عادی از نقش آنهاست، شرکت کنند.
۸-مولفههای سکوت سازمانی
۱-۸-عوامل مدیریتی
۱-۱-۸-اقدامات مدیریتی
برخی از اقدامات مدیریتی میتواند مانع برقراری ارتباطات از پایین به بالا در سازمان گردد. بعنوان مثال بعضی از مدیران تمایل به رد کردن و یا ابراز واکنش منفی، مخالفت کردن، ارائه بازخورد منفی و یا فقدان درخواست غیر رسمی بازخورد منفی را دارند.
۲-۱-۸-سبک رهبری مدیر (بیماری مدیر ارشد)
گاهی اوقات افرادی که می بایست حقایق را بیان کنند از خشم رهبر میترسند، به ویژه زمانی که شیوه اصلی رهبر آمرانه یا پیشتازانه است. هر کسی که برای چنین رهبری حامل خبر بدی باشد به جرم رساندن پیام، به شکلی نمادین اعدام خواهد شد. در چنین اوضاعی، افراد به خاطر ترس از گستاخ قلمداد شدن بر ضد خط مشیهای گروه حرفی نمیزنند. آنان برای اینکه خوش بین به نظر آیند، حقایق منفی را کنار میزنند. این بیماری ممکن است واگیر دار باشد و در سازمان و درتمام سطوح مدیریتی منتشر شود. نتیجه طبیعی این امر خرسند نگه داشتن رئیس است که تمایل گستردهای را به دادن بازخوردهای مثبت و پنهان کردن نکات منفی در افراد ایجاد می کند و مانع انتقال اطلاعات به سطوح بالای سازمان میشود. به عبارتی میتوان بیان نمود که سبک رهبری مدیر تاثیر زیادی بر رفتار سکوت در کارکنان دارد. کارکنان تمایل به دادن بازخوردهای مثبت به مدیران دارند و از دادن بازخوردهای منفی اجتناب میکنند. یعنی افراد سعی در خرسند نگه داشتن مدیر دارند.
۳-۱-۸-ترس از بازخورد منفی
شواهد قوی در مورد واکنش منفی مدیران عالی و سرپرستان در مورد بازخورد منفی که اغلب از آن اجتناب میشود یا انجام آن به بعد موکول میگردد و یا زمانی که بازخورد ارائه میشود و آن را تحریف میکنند وجود دارد. آرجریس و شان[6]، ترس از بازخورد منفی را در میان مدیران تجزیه و تحلیل کردند. این تحلیل نشان می دهد که کارمندان از خجالت، تهدید و احساس ناشایستگی دوری میکنند. بنابراین مدیران از بیان اشتباهاتشان، تقاضا برای کمک از همکارانشان یا زیر دستانشان و اجازه به دیگری برای ارائه راه حل دوری میکنند. این عکس العمل ها منجر بهایجاد جو سکوت در مقیاس بزرگ میگردد.
۴-۱-۸- درجهای از تفاوتهای جمعیت شناختی مابین کارکنان و مدیران عالی
موریسن و میلیکن بیان میکنند تفاوتها و اختلافات ( عوامل قومی و نژادی، سن، جنسیت و …) مابین مدیران عالی و کارمندان سطوح پایین تر ممکن است به پیدایش جو سکوت سازمانی کمک کند. بهویژه آنکه آنها بیان میکنند که ” هنگامی که جمع زیادی از کارمندان مشاهده کنند افرادی که شبیه آنها هستند اما از امتیازات بالاتری در میان مدیریت عالی برخوردار هستند، احتمالا نتیجه گیری میکنند که سازمان برای آوردههای افراد ارزش یکسانی را قائل نیست.” چنین اعتقاداتی ممکن است باعث شود که افراد بهاین نتیجه برسند که مشارکت و ابراز عقیده برای آنها خطراتی را به همراه دارد، مخصوصا در میان کارمندانی که تشابه شناختی با مدیران عالی دارند. به عبارتی میتوان بیان نمود که کارکنانی که با مدیر خود تشابهات کمی داشته باشند ممکن است نادیده گرفته شوند و این خود میتواند باعث سرخوردگی شغلی و گوشه گیری کارکنان شود.
۵-۱-۸-ایجاد جو بی اعتمادی و سوء ظن در سازمان
سکوت سازمانی در شرایطی که گزارش کافی از اشتباهات احتمالی کارمندان وجود دارد و مدیر آماده و مستعد سرزنش کردن و نسبت دادن اشتباهات به بی توجهی ها و عدم شایستگی کارمندان است، اتفاق می افتد. تحت این شرایط رهبری، هنگامی که بحثی مطرح میشود با توجه به بدگمانی ها و سوءظن های ناشی از ترس جبران تلافی، انتظار میرود که افراد سکوت کنند. همانطور که سنگه[7] بیان می کند؛ مشخصه یادگیری گروهی، فردی و سازمانی، توانایی نهادی یادگیری از اشتباهات و نابخردی هاست. در انجام این امر رهبران با دقت به رفتار خود توجه میکنند تا از انجام کارهایی که جو بی اعتمادی و سوء ظن را در سازمان بوجود می آورند خودداری کنند.
۲-۸-عوامل سازمانی
۱-۲-۸-فلات شغلی (سکون شغلی)
تعامل با همکاران حرفه شغلی از جمله نمودهای تعاملات اجتماعی است که نقش محوری و مهمی را در سازمانها ایفا می کند و افراد برای مقابله با چالشهای موجود در دنیای سازمانی خود باید مهارتهای اساسی شناختی – اجتماعی نظیر همکاری، مشارکت و حل مشکلات، به ویژه مشکلات میان فردی را بیاموزند. به همین جهت روابط بین همکاران و سازمان مشوقهای مهمی را برای افراد فراهم آورده و میتواند یکی از عوامل مهم انگیزش باشد. بنابراین فلات در مسیر شغلی بیانگر رکود، عدم پیشرفت و کاهش یادگیری فردی بوده و القا کننده نوعی احساس افسردگی و شکست می باشد. سکون در مسیر شغلی ارتباط نزدیکی با بی انگیزگی کارکنان دارد. چرا که در چنین وضعیتی آنها مجبور به انجام اموری می شوند که به آنها علاقه نداشته و کم کم دچار رکود می شوند. بنابراین فلات شغلی منجر به رکود و توقف فرد شده و سکون فرد، و به تبع آن سکوت سازمانی بوجود می آورد.
۲-۲-۸- سیاستها و ساختار های سازمانی
فستینگر[8] بیان می کند که ساختاربندی گروهها به صورت سلسله مراتبی به طور خودکار از ارتباطات آزادانه در سازمان جلوگیری می کند. این مسئله به خاطر انتقادها و عیب جویی هایی است که از اعضایی که مقام و منزلت پایین تری دارند به سمت آنهایی که مقام و منزلت بالاتری دارند. گلوسر[9] بیان می کند که ارتباطات از پایین به بالا فقط تحت تاثیر ویژگی های ارتباط برقرار کننده، پیام و محیط سازمانی نیست، بلکه تحت تاثیر ویژگی ارتباط بین رئیس و مرئوس نیز قرار دارد. شکستن جو سکوت بین کارمند و مدیر آسان نیست. شکستن این چرخه رفتاری، که منجر به حفظ سکوت سازمانی میشود، بسیار سخت است، زیرا این امر موضوعی نیست که مستقیما قابل مشاهده باشد. تمرکز و ساختاریافتگی زیاد میتواند از ارتباطات آزادانه در سازمان جلوگیری نماید. برای مثال تمرکز در تصمیمگیری ها و فقدان مکانیسمهای رسمی بازخورد از پایین به بالا میتواند باعث سکوت سازمانی شود. برای جلوگیری از این جو، رهبران باید به کارمندانی که با اطلاعات ریسکی به سمت جلو پیش می آیند، پاداش دهند. همچنین باید مکانیسم رسمی ایجاد شود تا کارکنان بتوانند بدون ترس با مافوق خود صحبت کنند، البته اگر مایلند چنین امری اتفاق بیفتد. بعبارت دیگر تعاملات نامطلوب ممکن است ناشی از رفتار کارمندان باشد مانند تعاملات فاقد ارزش، فقدان کنترل و اختلالات شناختی.
۳-۲-۸- فقدان مکانیزم بازخورد از پایین به بالا
سکوت سازمانی ممکن است منجر به فقدان بازخورد، فقدان اطلاعات، فقدان تجزیه و تحلیل ایدهها و بدیل ها شود و بنابراین سازمان از فرآیندهای سازمانی با اثربخشی پایین متحمل خسارت میگردد.
۳-۸-عوامل اجتماعی
۱-۳-۸-همنوایی با جمع (تطابق)
مطالعات نشان می دهد که افراد تصمیمات و اعتقاداتشان را به تناسب محیطی که در آن قرار گرفتهاند اتخاذ میکنند. این ویژگی گروهی میتواند منجر به سکوت سازمانی گردد. یکی از دلایل همنوایی افراد با اعتقادات و نظرات دیگران و خودداری از ابراز نظر و عقیده خود، کسب مقبولیت در یگ گروه و یا جامعه است، مخصوصا اگر گروه متشکل از کارشناسان و خبرگان باشد و تفاوت اساسی در دانش و سطح اطلاعات بین گروه هدف و اعضای خاص گروه وجود داشته باشد.
۲-۳-۸-انتشار مسئولیت
پخش مسئولیت یک ویژگی مهم گروهی است که میتواند اثر شدیدی بر روی سکوت سازمانی داشته باشد. و آن عبارتست از : “گرایش افراد به پذیرفتن مسئولیت کمتر در دنبال کردن یک هدف مشترک هنگامی که در انجام فعالیت و تلاش با همدیگر مشارکت میکنند در مقایسه با زمانی که مسئولیت افراد به طور فردی تعیین میشود.” این پدیده اشاره به شانه خالی کردن از مسئولیتها و پخش مسئولیت است که بیشتر یک صفت ذاتی گروهی است. این پدیده و پیامدهای ناسازگار آن زمانی میتواند کاهش پیدا کند که افراد پاسخگوی فعالیت تعیین شدهای باشند و بتوانند عملکرد خود را مدیریت و نظارت نمایند.
۳-۳-۸-گروهاندیشی
در واقع کیفیت تصمیمگیری گروهی بهتر از تصمیمات فردی است اما بعضا گروهها در تلاش های گروهیشان در رسیدن به اجماع اشتباه میکنند. اندیشه گروهی نیازمند تفکر قوی و با مهارت است تا از خطر افتادن بهاین دام اجتناب و نگاهها و بینش های مختلف و واگرا آشکار گردد. گروهاندیشی در واقع گرایش و تمایل به هم شکل شدن در تفکر گروهی و رسیدن به اجماع به حمایت از دیدگاههایی که حامی و جانب رهبر است اشاره دارد. در گروهاندیشی، فرد از ارائه نظراتی که برخلاف نظر گروه یا رهبر بوده خودداری کرده و سکوت می کند.
۴-۸-عوامل فردی
۱-۴-۸-حفظ موقعیت کنونی
بدون توجه به سازمانی خاص، بیشتر اعضای سازمان تمایل به حفظ موقعیت کنونی خود دارند. حفظ موقعیت کنونی مستلزم این است که فرد در دورههایی از اقدام، که در موقعیتهایی تصمیمگیری قرار می گیرد، از عدم اطمینان و شک و تردید دوری کند. در نتیجه شخص متوجه میشود که نباید کار خاصی را انجام دهد و انجام ندادن اقدامی خاص باعث میشود که فرد ساکت باقی بماند. حفظ موقعیت مستلزم این است که فرد از موقعیتهایی تصمیمگیری در شرایط عدم اطمینان و ریسک دوری کند.
۲-۴-۸-بی اعتمادی و بدبینی به مدیر
اگر کارکنان احساس بدبینی و بی اعتمادی نسبت به مافوق و رهبرشان داشته باشند و در تعامل خود با مدیر احساس آرامش و امنیت نکنند، از ارائه نظر و صحبت خودداری نموده و نهایتا ساکت باقی می مانند. این مسئله موجب پیدایش جو سکوت در سازمان میگردد.
۹-پیشنهادات
میتوان پیشنهادات زیر را برای کاهش سکوت در سازمانها ارائه کرد:
۱-استقرار نظام پاداش دهی مناسب برای نظرات و پیشنهادات خلاق؛
۲-استقرار سیستم تریبون آزاد بدون کوچکترین استرس و نگرانی و ترس از بیان آزاد عقاید؛
۳-شناسایی توانمندی ها و قابلیت های افراد و استفاده از آنها در امور اجرایی و تصمیمگیری؛
۴-کاهش تمرکز سازمانی و تفویض اختیار؛
۵-شناخت ویژگیهای فردی و شخصیتی افراد جهت واگذاری مسئولیت به آنها؛
۶-تشکیل کارگاههای آموزشی روابط عمومی و برقراری ارتباط؛
۷-تدوین آئین نامههایی برای حمایت از نظرات کارکنان؛
۸-تغییر فرهنگ سازمان در جهت دستیابی به موقعیت سازمانهای یادگیرنده و یادگیری سازمانی؛
۹-برقراری برنامه بهبود مدیریت منابع انسانی؛
۱۰-ایجاد امنیت شغلی برای کارکنان و کاهش جو ترس و هراس از انتقاد؛
۱۱-ایجاد سیستم بازخورد مثبت و منفی توامان.
۱۲-استقرار سیستم آموزش کارکنان برای همگام بودن با تکنولوژی و فن آوری های روز دنیا.
۱۰-نتیجه گیری
هر چقدر جو سکوت در سازمانها مهیا باشد، یا بعبارتی دیگر نگرش سرپرستان تقویت کننده رفتارهای منجر به سکوت کارکنان باشد و فرصت های ارتباطی در سازمان برای کارکنان کم باشد و نیز نگرش مدیریت عالی در جهت تشویق رفتارهای سکوت آمیز باشد، این امر باعث خواهد شد که کارکنان در سازمان در قبال مسائل اغلب سکوت کرده و به دنبال آن نگرشهای شغلی کارکنان مثل رضایت شغلی و تعهد سازمانی پایین خواهد بود. یکی از راههایی که منجر به ترغیب رفتارهای مشارکتی میشود فراهم نمودن فرصتهای ارتباطی و ایجاد سیستمهای رسمی جهت انتقال یا مبادله اطلاعات، نگرانی ها و ایدههاست. مدیران وقتی که جو و فرهنگ سازمانی را بررسی میکنند یا هنگامی که محیطی را ایجاد کنند که درآن افراد با استعداد و توانمند باقی بمانند، ممکن است سکوت سازمانی را به عنوان یک متغیر مهم در نظر گیرند. همین امر باعث از بین رفتن جو و فرهنگ سکوت سازمانی میشود.
1. دانایی فرد، حسن ، علی اصغر فانی و الهام براتی(1390) "تبیین نقش فرهنگ سازمانی در سکوت سازمانی دربخش دولتی"؛ چشم انداز مدیریت دولتی؛ شماره8
2. زارعی متین، حسن، فاطمه طاهری و ابوالقاسم سیار(1390)،"سکوت سازمانی: مفاهیم، علل و پیامدها"، فصلنامه علوم مدیریت ایران، سال ششم، شماره 21
3. دانایی فرد، حسن و پریسا مکی"فهم نظریه فرآیند مدیریت فرادستان: پژوهشی کیفی در راهبردهای نفوذ به بالا"؛ فصلنامه مطالعات رفتار سازمانی، سال اول، شماره 2
4.دلوی، محمدرضا و فرزانه سفید دشتی (1391) ̎ تأثیربازاریابی داخلی بر سکوت سازمانی̎: مطالعه موردی
5. Morrison, E. W., Milliken, F. J., & Hewlin, P. F. (2003). “An exploratory study of employee silence: Issues that employee’s don’t communicate upward and why”. Journal of Management Studies, 40(6), 1453-1476.
6. Huang, X. & Van der Vliert, V., & Van der Vegt, G. (2005), “Breaking the Silence Culture: Stimulation of Participation and Employee Opinion Withholding Cross-nationally”, Management and Organization Review 1:3pp. 459–482.